خاطره اي از شهيدمحمدعلي دولت آبادي

گسترش فرهنگ ايثار وشهادت

خاطرات شهيدمحمدعلي دولت آبادي /عكسي براي شهادت

۲۱ بازديد

خاطرات شهيد محمدعلي دولت آبادي-عكسي براي شهادت-حساب وكتاب شهيد دولت آبادي

خاطرات شهيد محمدعلي دولت آبادي

عكسي براي شهادت/ حساب وكتاب

نقل خاطره از مادر شهيد دولت آبادي

مادر شهيد مي گويد: چند  روز قبل از شهادت محمد ظهر روز جمعه بود و ما در خانه وهمه روزه بوديم.

شيفت محمد عصر ساعت 7 بعداظهر بود.

محمد مرا به اتاقش خواند و گفت مامان بشين و من هم در كنارش نشستم .

بعد محمد برايم از حساب و كتابش گفت.گفت از چه كساني طلب دارد و به چند نفر هم مختصري بدهي و قسط.

عكسي را هم با پدرش در عكاسي براي كارت پرسنلي خود گرفته بود نشانم داد و گفت: اين عكس براي شهادتم خوب است!!!!

من از او پرسيدم كه حال اينها را چرا به من ميگويي؟ گفت : مامان از فردا كه ما خبر نداريم شايد همين امروز من شهيد شوم!!!

من گفتم بس كن پسرم اينها چيه ميگي؟ هنوز من هزار تا آرزو برايت دارم .ميخواهم داماديت رو ببينم انشاأالله

محمد به من گفت: حالا ديگه.گفت: مامان طلب ها را مي بخشم ولي بدهي ها را حتما پرداخت كنيد.

محمد بعد از آن جلو آينه رفت و به موها و سرو وضعش رسيد ومدام زير لب حسين حسين ميگفت.

چشمهايم را از او بر نمي داشتم.

آنروز برايم  قدش خيلي بلندتر شده بود .فهيمدم كه پسر دردانه ام بزرگ شده.خيلي بزرگ

 

خاطرات شهيد محمدعلي دولت آبادي-عكسي براي شهادت-حساب وكتاب شهيد دولت آبادي