ياد و خاطره شهدا

گسترش فرهنگ ايثار وشهادت

زندگينامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)

۳۱۷ بازديد

زندگينامه حضرت فاطمه زهرا(س)

 

بسمه تعالي 

زندگينامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)

فاطمه (عليها السلام) در نزد مسلمانان برترين و والامقام ترين بانوي جهان در تمام قرون و اعصار مي‌باشد. اين عقيده بر گرفته از مضامين احاديث نبوي است. اين طايفه از احاديث، اگر چه از لحاظ لفظي داراي تفاوت هستند، اما داراي مضموني واحد مي‌باشند. در يكي از اين گفتارها (كه البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شيعه و سني است)، رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايند: "فاطمه سرور زنان جهانيان است". اگر چه بنابر نص آيه شريفه قرآن، حضرت مريم برگزيده زنان جهانيان معرفي گرديده و در نزد مسلمانان داراي مقامي بلند و عفت و پاكدامني مثال‌زدني مي‌باشد و از زنان برتر جهان معرفي گشته است، اما او برگزيده‌ي زنان عصر خويش بوده است. ولي علو مقام حضرت زهرا (عليها السلام) تنها محدود به عصر حيات آن بزرگوار نمي‌باشد و در تمامي اعصار جريان دارد. لذا است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در كلامي ديگر صراحتاً فاطمه (عليها السلام) را سرور زنان اولين و آخرين ذكر مي‌نمايند. اما نكته‌اي ديگر نيز در اين دو حديث نبوي و احاديث مشابه دريافت مي‌شود و آن اينست كه اگر فاطمه (عليها السلام) برترين بانوي جهانيان است و در بين زنان از هر جهت، كسي داراي مقامي والاتر از او نيست، پس شناخت سراسر زندگاني و تمامي لحظات حيات او، از ارزش فوق العاده برخوردار مي‌باشد. چرا كه آدمي با دقت و تأمل در آن مي‌تواند به عاليترين رتبه‌هاي روحاني نائل گردد. از سوي ديگر با مراجعه به قرآن كريم درمي‌يابيم كه آيات متعددي در بيان شأن و مقام حضرتش نازل گرديده است كه از آن جمله مي‌توان به آيه‌ي تطهير، آيه مباهله، آيات آغازين سوره دهر، سوره كوثر، آيه اعطاي حق ذي القربي و... اشاره نمود كه خود تأكيدي بر مقام عميق آن حضرت در نزد خداوند است. اين آيات با تكيه بر توفيق الهي، در مقالات ديگر مورد بررسي قرار خواهد گرفت. ما در اين قسمت به طور مختصر و با رعايت اختصار، به مطالعه شخصيت و زندگاني آن بزرگوار خواهيم پرداخت.

زندگينامه حضرت فاطمه زهرا(س)

 

لطفا براي مشاهده متن كامل ، روي ادامه مطلب كليك كنيد!!!!

 

چهل حديث حضرت زهرا (س)

۱۸۷ بازديد

 چهل حديث ازفاطمه الزهرا(س)

 

چهل حديث حضرت زهرا (س) 

خدايي را حمد و سپاس گوييد كه به خاطر عظمت و نورش ، هر كه در آسمانها و زمين است به سوي او وسيله مي جويد و ما وسيله او در ميان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جايگاه قدس او و حجّت غيبي و وارث پيامبرانش هستيم.

۱) موقعيت اهل بيت در نزد خدا :

خدايي را حمد و سپاس گوييد كه به خاطر عظمت و نورش ، هر كه در آسمانها و زمين است به سوي او وسيله مي جويد و ما وسيله او در ميان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جايگاه قدس او و حجّت غيبي و وارث پيامبرانش هستيم.

۲) حرمت مست كننده ها :

پيامبر خدا (ص) به من فرمود : اي دوستِ پدر! هر مست كننده اي حرام است و هر مست كننده اي خمر است.

۳) بهترين زنان كيستند؟

حضرت در وصف اين كه بهترين چيز براي زنان چيست ، فرموده اند : اين كه زنان، مردان را نبينند و مردان هم زنان را نبينند.

۴) نتيجه عبادت خالص :

هر كه عبادت خالصش را به سوي خدا بالا فرستد ، خداوند متعال برترين بهره و سودش را به سوي او پايين فرستد.

۵) فاطمه در مقام شكوه از دو خليفه :

حضرت زهرا (س) خطاب به خليفه اوّل و دوّم فرمود :

آيا اگر حديثي را از پيامبر خدا (ص) نقل كنم به آن عمل خواهيد كرد ؟ گفتند: آري

فرمودند : شما را به خدا آيا نشنيده ايد كه پيامبر (ص) فرموده اند :

خشنودي فاطمه خشنودي من و خشم فاطمه خشم من است ، هر كه دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر كه فاطمه را خشمگين نمايد مرا خشمگين نموده است ؟

گفتند : آري ، چنين حديثي را از پيامبر خدا (ص) شنيده ايم.

فرمود : من هم خدا و فرشتگان را گواه مي گيرم كه شما دو نفر مرا خشمگين نموديد و خشنودم نساختيد و چون پيامبر (ص) را ملاقات نمايم حتماً از شما به او شكايت خواهم نمود.

۶) بدترين امّت :

بدترين امّت من كساني هستند كه :

از انواع نعمتها تغذيه مي كنند و خوراكي هاي رنگارنگ مي خورند و لباسهاي گوناگون مي پوشند و هر چه بخواهند مي گويند.

۷) نزديكترين اوقات زن به خدا :

پيامبر اكرم (ص) از اصحابش پرسيد : زن چيست؟ گفتند: زن ناموس است.

فرمود : زن چه موقع به خدايش نزديكتر است ؟ اصحاب نتوانستند جواب گويند.

چون اين سخن به گوش فاطمه (س) رسيد ، فرمود :

نزديكترين اوقات زن به خداي خود هنگامي است كه در كُنج خانه خود باشد.

پس از اين جواب ، پيامبر اكرم (ص) فرمود : حقّا كه فاطمه پاره تن من است.

چهل حديث ازفاطمه الزهرا(س)

 

۸) نتيجه صلوات بر زهرا (س) :

رسول خدا (ص) به من گفت: اي فاطمه ! هر كه بر تو صلوات فرستد ، خداوند او را بيامرزد و به من ، در هر جاي بهشت باشم، ملحق گرداند.

۹) علي (ع)، رهبر و پيشوا :

پيامبر اكرم (ص) فرمود : هر كه من سرپرست اويم ، پس علي سرپرست اوست و هر كه را من رهبر اويم ، پس علي رهبر اوست.

۱۰) حجاب فاطمه :

پيامبر اكرم (ص) همراه با مرد نابينايي به خانه فاطمه (س) آمد ، بلافاصله فاطمه (س)خود را كامل پوشاند.

رسول خدا (ص) فرمود : چرا خود را پوشاندي با اين كه او تو را نمي بيند ؟

فاطمه (س) فرمود : اي پيامبر خدا! اگر او مرا نمي بيند ، من كه او را مي بينم و او بوي مرا حس مي كند!

پيامبر اكرم فرمود : گواهي مي دهم كه تو پاره دل مني.

۱۱) دستور العملي جامع :

در وقتي كه بستر خواب را گسترده بودم ، رسول خدا (ص) بر من وارد شد ، فرمود : اي فاطمه ! نخواب مگر آن كه چهار كار را انجام دهي:

قرآن را ختم كني، و پيامبران را شفيعت گرداني و مؤمنين را از خود راضي كني و حجّ و عمره اي را به جا آوري.

اين را فرمود و شروع به خواندن نماز كرد ، صبر كردم تا نمازش تمام شد ، گفتم : يا رسول اللّه! به چهار چيز مرا امر فرمودي در حالي كه بر آنها قادر نيستم!

آن حضرت تبسّمي كرد و فرمود :

چون قل هو اللّه را سه بار بخواني مثل اين است كه قرآن را ختم كرده اي، و چون بر من و پيامبران پيش از من صلوات فرستي ، شفاعت كنندگان تو در روز قيامت خواهيم بود و چون براي مؤمنين استغفار كني ، آنان همه از تو راضي خواهند شد و چون بگويي : سُبحانَ اللّه وَ الحَمدُ للّه وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اكبر ُ، حجّ و عمره اي را انجام داده اي.

۱۲) رضايت شوهر :

پيامبر اكرم (ص) فرمود : واي به حال زني كه شوهرش را خشمگين سازد و خوشا به حال زني كه شوهرش از او خشنود باشد.

۱۳) ثواب انگشتر عقيق :

كسي كه انگشتر عقيق به دست كند ، هميشه خير مي بيند.

۱۴) علي (ع) ، بهترين داور :

گروهي از فرشتگان درباره چيزي با يكديگر مشاجره نمودند ، حاكم و داوري را از بني آدم تقاضا كردند ، خداوند متعال به آنها وحي فرمود كه خودتان انتخاب كنيد و آنان علي ابن ابيطالب (عليه السلام) را برگزيدند.

۱۵) زنان دوزخي :

پيامبر اكرم (ص) (درباره مشاهدات خود از عذاب دوزخيان در شب معراج) فرمود :

دخترم ! امّا زني كه به مويش آويخته شده بود ، كسي بود كه مويش را از مردان نمي پوشانيد ، و آن كه به زبانش آويزان بود، زني بود كه شوهرش را آزار مي داد ... و آن كه سرش سرِ خوك و بدنش بدنِ الاغ بود، زني بود كه سخنچين و دروغگو بود و آن كه صورتش به شكل سگ بود ، زني بود كه آواز مي خواند و نوحه سرايي مي كرد و حسد مي ورزيد.

۱۶) شرايط روزه دار :

روزه دار چون زبانش و گوشش و چشمش و اعضايش را [از حرام ]نگه ندارد، روزه دار نيست.

۱۷) داناترين و نخستين مسلمان :

رسول خدا (ص) به من فرمودند : شوهر تو در دانش ، داناترين مردم و نخستين مرد مسلمان و در بردباري ، برترين مردم است.

۱۸) كمك به ذراري پيامبر :

پيامبر اكرم (ص) فرمود : هر كسي براي فردي از فرزندان من كاري انجام دهد و بر آن كار پاداشي نگيرد ، من پاداش دهنده او خواهم بود.

چهل حديث ازفاطمه الزهرا(س)

 

۱۹) علي و شيعيان :

پيامبر خدا (ص) به علي (عليه السلام) نگريست و فرمود : اين شخص و پيروانش در بهشت اند.

۲۰) شيعه علي در قيامت :

پيامبر خدا (ص) به علي (عليه السلام) فرمود : اي اباالحسن ! آگاه باش كه تو و پيروانت در بهشت هستيد.

۲۱) قرآن و عترت در آخرين سخن پيامبر :

از پدرم رسول خدا (ص) در هنگام مرضي كه به سبب آن از دنيا رفت و در حالي كه خانه مملوّ از اصحاب بود ـ شنيدم كه فرمود : اي مردم ! نزديك است كه به آساني از ميان شما رخت بربندم ، و به تحقيق سخني كه عذر را بر شما تمام كند پيش فرستادم.

بدانيد كه من در ميان شما ، كتاب پروردگارم و عترتم ، اهل بيتم را بر جاي مي گذارم.

آن گاه دست علي را گرفت و فرمود : اين علي با قرآن است و قرآن با علي است ، از هم جدا نمي شوند تا هر دو در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. من در قيامت از شما از آنچه درباره اين دو پس از من انجام دهيد ، خواهم پرسيد.

۲۲) شستن دستها :

رسول خدا (ص) فرمود : سرزنش نكند جز خود را ، كسي كه شب كند ، در حالي كه دستش چرب و بدبو باشد.

۲۳) نتيجه گشاده رويي :

گشاده رويي در چهره مؤمن براي صاحبش، بهشت را سبب مي شود.

۲۴) رنج خانه داري :

اي رسول خدا ! دو دستم از سنگ آسيا پينه بسته ، يك بار آرد مي كنم و يك بار خمير مي سازم.

۲۵) زيان بخل :

پيامبر اكرم (ص) فرمود : از بخل ورزيدن بپرهيز ، زيرا كه بخل آفتي است كه در شخص بزرگوار نيست.

از بخل بپرهيز ، زيرا كه آن درختي است در آتش دوزخ كه شاخه هايش در دنياست ، هر كه به شاخه اي از شاخه هايش درآويزد ، داخل جهنّمش گردانَد.

۲۶) نتيجه سخاوت :

پيامبر اكرم (ص) به من گفت : بر تو باد سخاوت ورزيدن ، زيرا كه سخاوت درختي از درختان بهشت است كه شاخه هايش به زمين آويخته است ، هر كه شاخه اي از آن را بگيرد ، او را به سوي بهشت مي كشاند.

۲۷) نتيجه سلام و تحيّت بر رسول خدا و دخترش زهرا :

پدرم در زمان حياتش به من فرمود : هر كه بر من و تو تا سه روز تحيّت و سلام بفرستد ، بهشت بر او واجب گردد.

۲۸) خنده اسرار آميز :

هنگامي كه رسول خدا(ص) مريض شد ، دخترش فاطمه را نزد خود خواند و در گوش او سخن گفت.

فاطمه (س) گريه كرد ، مجدّداً رسول خدا با او نجوا كرد ، فاطمه (س) خنديد.

عايشه گويد : در اين باره از حضرت زهرا (س) پرسيدم ، فرمود : چون پيامبر (ص) مرگش را به من خبر داد ، گريستم ، پس از گريه ام به من خبر داد كه نخستين كسي كه او را ملاقات كند من هستم ، در نتيجه خنديدم.

۲۹) پيامبر ، پدر فرزندان زهرا :

فاطمه (س) از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده كه فرمود :

همانا خداوند عَزَّ وَ جَلَّ ذرّيّه هر يك از فرزندان مادري را سبب ارتباط و خويشاوندي قرار داده كه به وسيله آن ذرّيّه به او منسوب مي شوند ، مگر فرزندان فاطمه (س) كه من سرپرست و خويشاوند آنها هستم. [و به من منسوب مي شوند]

۳۰) خوشبخت واقعي :

فاطمه (س) از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده كه فرمود : اين جبرئيل (عليه السلام) است كه مرا خبر مي دهد :

همانا خوشبخت ، تمام خوشبخت و خوشبخت واقعي ، كسي است كه علي را ، در زندگي ام و پس از مرگم ، دوست داشته باشد.

۳۱) پيامبر در جمع اهل بيت :

بر رسول خدا (ص) وارد شدم، جامه اي را گستراند و فرمود : بنشين، در اين وقت حسن (عليه السلام) آمد ، فرمود : نزد مادرت بنشين ، بعداً حسين (عليه السلام) آمد. فرمود : با اينها بنشين. پس علي (عليه السلام) آمد. فرمود : تو نيز با اينان بنشين ، آن گاه اطراف جامه را گرفت و روي ما انداخت. فرمود : خدايا ! اينها از منند و من از اينهايم ، خدايا ! از اينان راضي باش ، همان طور كه من از اينها راضي ام

۳۲) دعاي پيامبر در وقت ورود و خروج از مسجد :

فاطمه (س) فرموده است :

پيامبر اكرم (ص) چون داخل مسجد مي شد مي فرمود : «به نام خدا ، خدايا بر محمّد درود فرست و گناهانم را بيامرز و درهاي رحمتت را برايم باز كن!» و چون خارج مي شد مي فرمود : «به نام خدا ، خدايا بر محمّد درود بفرست و گناهانم را بيامرز و درهاي بخششت را برايم باز كن!»

۳۳) سحر خيزي :

رسول خدا (ص) بر من گذشت ، در حالي كه در خواب صبحگاهي بودم ، مرا با پايش تكان داد و فرمود :

دخترم ! برخيز شاهد رزق و روزي پروردگارت باش و از غافلان مباش ، زيرا كه خداوند روزي هاي مردم را بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب تقسيم مي كند.

چهل حديث ازفاطمه الزهرا(س)

 

۳۴) مريض در پناه خدا :

فاطمه(س) فرموده است : پيامبر اكرم(ص) فرمود :

چون بنده خدا بيمار گردد ، خداوند به فرشتگانش وحي مي كند : قلم تكليف را از بنده ام ـ تا وقتي كه در عهد و پيمان من است ـ برداريد ، زيرا خودم او را بازداشت نموده تا جانش را بگيرم يا آزادش گذارم. پدرم مي فرمود : خداوند به فرشتگانش وحي فرستاد كه براي بنده بيمارم پاداش كارهايي را كه در وقت سلامتش انجام مي داد ، بنويسيد.

۳۵) نرمخويي در مقابل ديگران و احترام به زنان :

پيامبر اكرم (ص) فرموده است : بهترين شما نرمخوترين شما به اطرافيان و بزرگوارترين شما به زنان است.

۳۶) پاداش آزادي بردگان :

پيامبر اكرم (ص) فرمود : هر كه بنده مؤمني را آزاد كند ، به اِزاي هر عضوي از آن بنده ، عضوي از او از آتش جهنّم آزاد گردد.

۳۷) زمان استجابت دعا :

رسول خدا(ص) فرمود : در روز جمعه ساعتي است كه بنده مسلمان در آن وقت چيزي از خدا نخواهد مگر آن كه خداوند به او عطا گرداند، و آن وقتي است كه نيمه خورشيد به سوي مغرب نزديك گردد.

۳۸) سستي در نماز :

از پدرم رسول خدا(ص)درباره مردان و زناني كه در نمازشان سستي و سهل انگاري مي كنند، پرسيدم.

آن حضرت فرمودند :

هر زن و مردي كه در امر نماز ، سستي و سهل انگاري داشته باشد ، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مي گرداند :

خداوند ، بركت را از عمرش مي گيرد.

خداوند ، بركت را از رزق و روزي اش مي گيرد.

خداوند ، سيماي صالحين را از چهره اش محو مي كند.

هر كاري كه بكند بدون پاداش خواهد ماند.

دعايش مستجاب نخواهد شد.

برايش بهره اي از دعاي صالحين نخواهد بود.

ذليل خواهد مُرد.

گرسنه جان خواهد داد.

تشنه كام خواهد مرد ، به طوري كه اگر با همه نهرهاي دنيا آبش دهند ، تشنگي اش برطرف نخواهد شد.

خداوند ، فرشته اي را برمي گزيند تا او را در قبرش ناآرام سازد.

قبرش را تنگ گرداند.

قبرش تاريك باشد.

خداوند فرشته اي را برمي گزيند تا او را به صورتش به زمين كشد ، در حالي كه خلايق به او بنگرند.

به سختي مورد محاسبه قرار گيرد.

و خداوند به او ننگرد و او را پاكيزه نگرداند و او را عذابي دردناك باشد.

۳۹) شكست ظالم :

فاطمه (س) فرمود: پيامبر اكرم (ص) فرموده است : دو سپاه ستمگر به هم نرسند ، مگر آن كه خداوند آن دو را به حال خود واگذارد و باكي نداشته باشد كه كدام يك پيروز گردد. و دو سپاه ستمگر به هم نرسند ، مگر آن كه هزيمت و شكست از آنِ سپاه ظالم تر باشد.

۴۰) بخشي از خطبه زهرا (س) :

حضرت زهرا (س) در آن سخنراني معروفش در مسجد فرمود :

خداوند ايمان را براي تطهير شما از شرك قرار داد و نماز را براي پاك شدن شما از تكبّر و زكات را براي پاك كردن جان و افزوني رزقتان و روزه را براي تثبيت اخلاص و حجّ را براي قوّت بخشيدن دين و عدل را براي پيراستن دلها و اطاعت ما را براي نظم يافتن ملّت و امامت ما را براي در امان ماندن از تفرقه و جهاد را براي عزّت اسلام و صبر را براي كمك در استحقاق مزد و امر به معروف را براي مصلحت و منافع همگاني و نيكي كردن به پدر و مادر را سپر نگهداري از خشم و صله ارحام را وسيله ازدياد نفرات و قصاص را وسيله حفظ خونها و وفاي به نذر را براي در معرض مغفرت قرار گرفتن و به اندازه دادن ترازو و پيمانه را براي تغيير خوي كم فروشي و نهي از شرابخواري را براي پاكيزگي از پليدي و دوري از تهمت را براي محفوظ ماندن از لعنت و ترك سرقت را براي الزام به پاكدامني و شرك را حرام كرد براي اخلاص به پروردگاري او ، بنابراين ، از خدا آن گونه كه شايسته است بترسيد و نميريد ، مگر آن كه مسلمان باشيد و خدا را در آنچه به آن امر كرده و آنچه از آن بازتان داشته است اطاعت كنيد ، زيرا كه :

«از بندگانش ، فقط آگاهان، از خدا مي ترسند.» (سوره فاطر آيه ۲۸)

 

چهل حديث ازفاطمه الزهرا(س)

ولايت فقيه از ديدگاه استاد مطهري

۱۷۰ بازديد

 ولايت فقيه از ديدگاه استاد مطهري

 

ولايت فقيه از ديدگاه استاد مطهري

بحث مهم ولايت فقيه و تبيين مسايل تئوريك آن از جمله مسايل مهم فلسفه سياسي در اسلام مي باشد كه هرچند در مورد آن تاليفات و تحقيقات فراواني انجام شده، اما راه طي نشده در فرايند تحليلي آن بسيار است.اين مقاله كوششي در همين راستاست.
استاد شهيد مرتضي مطهري، معلمي بزرگوار بود كه با شمع هدايت خويش سرچشمه هاي تحريف را بيش از هركس ديگري تشخيص مي داد و به مقابله با آن مي پرداخت،غافل از اين كه گفتار خود او نيز ممكن است زماني گرفتار حريق تحريف شود و تاويل هاي ناتمام وبعضا ناصواب، بيان موجز او را در مبحثي چون ولايت فقيه تهديد نمايد.آن چه تاكنون ابزار تحليل تئوري ولايت فقيه از ديدگاه استاد مطهري قرار گرفته است ناشي از تمركز نظريه پردازان بر سه مسأله حقوق طبيعي،انتخاب مردمي و محدوده زماني بوده است كه منجر به برداشت رايجي از نظر استاد تحت عنوان،ولايت انتخابي مقيده فقيه گشته است.
اين گفتار قصد دارد با نگاهي گذرا بر دو مساله اول،ميزان صحت و سقم نظريه فوق را در مورد رهبري و موقتي بودن آن مورد ارزيابي قرار دهد.براي اين منظور به شكل مختصر از اين حق طبيعي آغاز مي كنيم.
1-استاد مطهري در سيري در نهج البلاغه طبق منطق اين كتاب حقوق را متقابل مي داند و معتقد است از جمله حقوق الهي حقوقي است كه مردم بر مردم دارند و هر حقي وظيفه اي ايجاد مي كند،بزرگ ترين اين حقوق متقابل،حقوق مردم بر حكومت و حكومت بر مردم است و وقتي حق در جامعه حاكم شد اركان دين قوام مي يابد «1» .از نظر ايشان بشر احتياجاتي فراتر از آب و نان هم دارد و عوامل رواني نيز هست كه در جلب رضايت انسان شرط است و اعتراف حكومت به حقوق واقعي مردم و احتراز از هر نوع عمل كه مشعر بر نفي حاكميت آن ها باشد از شرايط اوليه جلب رضا و اطمينان آنان است. «2» اين بحث در كتاب«نظام حقوق زن در اسلام»از نقطه نظر ابتدايي تري مورد توجه واقع مي شود و با مساله آفرينش گره مي خورد كه براساس آن،هر استعداد طبيعي يك سند طبيعي براي يك حق طبيعي است و چون انسان موجودي مدني الطبع است،افراد بشر از حقوق طبيعي مشابه و مساوي در اجتماع مدني برخوردارند و مطالعه در احوال طبيعت انسان ها روشن مي كند، افراد بشر هيچ كدام طبيعتا رييس و مرئوس و مطيع و مطاع،آفريده نشده اند و تفاوت آن ها در حقوق اكتسابي است. «3»
نگاه واقع بينانه به مطالب فوق حكايت از حقوقي دارد كه جزو حقوق اوليه هر فرد فارغ از هر نژاد و زمان و مسلك مذهبي است كه مي توان با گرايش به هر حق ديگري چون اختيار دين و مسلك خاص،آن محدود نمود.اما پذيرش دين هرگز به معناي ميراندن حق طبيعي نيست،خصوصا اگر ديني چون اسلام بر آن معترف نيز باشد، بلكه آن حق داراي مدار و محور مي گردد،به نحوي كه اين حدود مقبول فرد و لازمه دين است و از جمله حقوق اكتسابي در اين حوزه،شايستگي و لياقتي است كه فردي از خود بروز مي دهد و به واسطه آن حكومت و ولايت بر مردم مي يابد و چون فرد ديندار اساسي ترين دغدغه تحديد آزادي فراگير خود را به خاطر دين انجام داده است پس با طوع و رغبت از شرع و دين نمي گريزد و اگر ولايت را صاحب شريعت به فرد شايسته اعطا كرده است،مادامي كه خود به آن لياقت نرسيده است،حق دست اندازي به آن حيطه را ندارد،هرچند حق حاكميت(حق طبيعي خود را)دارد.
براي تبيين مساله فوق، مطالب را در دو نكته خلاصه مي كنيم.
اول آن كه،هرچند حق حاكميت را امري طبيعي و به تعبيري ما قبل ديني و از آن مردم بدانيم،ولي اين مردم نييستند كه محتواي هر حق طبيعي را تعيين و يا انتخاب مي كنند،بلكه محتواي آن را خداوند و به سخني ديگر همان طبيعت،خارج از دسترس بشري قرار داده است.
در مرحله دوم،بايد توجه داشت كه هرچند حق حاكميت جزو حقوق طبيعي و متعلق به مردم است،اما اين گفته لزوما به اين معنا نيست كه هريك از اعضاي جامعه،صلاحيت حاكميت را نيز دارند.چرا كه اساسا بين حق حاكميت و حق ناشي از صلاحيت براي حكومت، فرق است. «4» لذا صرف حق طبيعي بر اعمال حق حاكميت در جامعه اسلامي تنها بخشي از لوازم حاكميت است.
عدم توجه به ماهيت حق طبيعي و حق متقابل مردمي در حكومت ديني،سبب آن شده تا با وامگيري آزادانه از گفتار استاد چنان از آزادي و حكومت سخن به ميان آيد كه بي شباهت به جامعه طبيعي هابز نخواهد بود و البته شايسته است تا در بين اين مسايل جايگاه اختيار و انتخاب اعضاي جامعه نيز لحاظ شود تا پذيرش محتوايي چون دين براي حقوق، آن را تعارض طبيعت جلوه ندهد. شايد اين بيان استاد عنايت به همين مطلب را روشن تر سازد:
حقيقت اين است كه ايمان به خداوند از طرفي زيربناي انديشه عدالت و حقوق ذاتي مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداست كه مي توان حقوق ذاتي و عدالت واقعي را به عنوان دو حقيقت مستقل از فرضيه ها و قراردادها پذيرفت و از طرف ديگر بهترين ضامن اجرايي آن هاست.منطق نهج البلاغه در باب حق و عدالت بر اين اساس است. «5»
2-در تعريف جمهوري اسلامي،شهيد مطهري گويد:
«جمهوري اسلامي يعني حكومتي كه شكل آن،انتخاب رييس حكومت از سوي عامه مردم است...» «6»
استاد از«انتخاب»سخن مي گويد.اما هيچ مكانيسم و شيوه اي براي اين انتخاب ارايه نمي دهد.از طرف ديگر استاد به «رييس حكومت»اشاره داردمراد رييس دولت است يا مرجع و رهبر و به تعبيري ولي فقيه؟!استاد تبيين نمي كند.
اما ايشان در تبيين شكل حكومت هاي دنيا آن گاه كه به حكومت عامه مي رسد مي فرمايد:«يعني حكومتي كه در آن حق انتخاب با همه مردم است،قطع نظر از اين كه مرد يا زن،سفيد يا سياه،داراي اين عقيده يا آن عقيده باشند.در اين جا فقط شرط بلوغ سني و رشد عقلي معتبر است و نه چيز ديگر. «7»
اگر اين گفته شهيد مطهري را دليل بر سبك انتخاب در نظام جمهوري بدانيم در آن صورت بايد بپذيريم كه مراد استاد از رييس حكومت،رييس دولت و يا به تعبيري رييس جمهور است،چرا كه در اين جا مردم فارغ از هر ايده و عقيده اي آزادند و حق انتخاب دارند.درحالي كه در مورد ولي فقيه و مرجع چنين آزادي وجود ندارد و اساسا بي معناست كه فردي پيرو اديان ديگر براي خود ولايت فقيه را بپذيرد.استاد دليل اين مساله را توضيح مي دهد:
«ولايت فقيه،يك ولايت ايدئولوژيك است و اساسا فقيه را خود مردم انتخاب مي كنند و اين امر عين دموكراسي است...مرجع را به عنوان كسي كه در اين مكتب صاحب نظر است خود مردم انتخاب مي كنند.
حق شرعي امام(ره)از وابستگي قاطع مردم به اسلام به عنوان يك مكتب و يك ايدئولوژي ناشي مي شود..در حقيقت حق شرعي و ولايت شرعي،يعني مهر ايدئولوژي مردم.» «8»
پس آيا اقليت ديني جامعه در انتخاب حاكم نقشي ندارند؟از نظر استاد چرا،آن ها در انتخاب رييس دولت و حكومت داراي نقش يكساني با ساير افراد هستند:
«...و حق عرفي،همان حق حاكميت ملي مردم است،كه آن ها بايد فرد مورد تاييد رهبر را انتخاب كنند و به او رأي اعتماد بدهند.» «9»

ولايت فقيه از ديدگاه استاد مطهري ، پوستر شهيدمحمد علي دولت آبادي 

حال اين رهبر كه حاكميت ايدئولوژيك دارد چگونه انتخاب مي شود.در اين مورد استاد در ضمن يادداشت هاي خود در باب انواع حاكميت نوعي از حكومت الهي و مردمي را تصوير مي كند كه البته با در نظر گرفتن ضرورت فقاهت و عدالت براي حاكم آن را قابل انطباق با نظريه شيعه مي داند.
«وضع قانون كلي،الهي است ولي تعيين«حاكم»براي وضع قوانيني جزيي و حكم برطبق مصالح و آمريت بر عهده مردم و حق مردم است...ولي انتخابگرها يا ساير فقها هستند و يا انتخاب آن ها،نظير انتخاب مرجع تقليد با عامه است كه نوعي دموكراسي محسوب مي شود.»
در عبارت فوق دقت كنيد با در نظر گرفتن شرط عدالت و فقاهت در شيعه براي حاكم در شيوه انتخاب وي.
الف-انتخابگرها،فقها هستند،يعني فقهاي جامعه چنين حاكمي را برمي گزينند. (بلاواسطه مردم)
ب-انتخابگرها(فقها)خود به وسيله عامه مردم انتخاب مي شوند،همانگونه كه مردم «مرجع تقليد»خود را انتخاب مي كنند(شيوه سنتي)و آن گاه آن افراد منتخب مردم حاكم را انتخاب مي كنند.
حال اگر شخصي اشكال نمايد كه مراد استاد از«حاكم»در اين جا«ولي فقيه»نبوده و منظور «رييس دولت يا رييس جمهور» است،مي توان پذيرفت ولي نتيجه بسيار غيرمنتظره خواهد بود،چرا كه چنين فردي نه تنها بايستي شرط عدالت و فقاهت را داشته باشد بلكه مردم هم مستقيما در انتخاب او نقشي نخواهند داشت و به تعبيري بهتر مردم با واسطه فقها او را انتخاب مي كنند كه«نوعي دموكراسي»محسوب مي شود و اين با شروط جزيي چون بلوغ و سن كه استاد براي حكومت منتخب عامه در نظر مي گيرد منافات دارد.
بنابراين مردم از ديدگاه استاد مطهري خود ولي فقيه را برمي گزينند ولي نه به صورت مستقيم و نه هركسي را مي پسندند،بلكه در چارچوب شريعت و فقاهت و عدالت و با اعمال نظارت و واسطه گري ساير فقها.
3-گفتيم كه استاد در تعريف جمهوري اسلامي فرمودند:
«جمهوري اسلامي يعني حكومتي كه شكل آن،انتخاب رييس حكومت از سوي عامه مردم است براي مدت موقت و محتواي آن هم اسلامي است». «10»

ولايت فقيه از ديدگاه استاد مطهري

 

اصل دوم در اين تعريف «زمان»است كه حكايت از «موقتي»بودن رييس حكومت دارد.بار ديگر اين پرسش مطرح مي شود كه مراد از رييس حكومت كيست؟بار ديگر جواب آن است كه مراد از رييس حكومت همان رييس دولت است،چرا كه استاد در يادداشت هاي خود نيز بين دولت و حكومت تفاوتي قايل نشده اند و از آن دو يك تعريف ارايه كرده اند. «11» در عين حال انتخاب رييس حكومت تحت نظر ولي فقيه است و مردم بايد كسي را انتخاب كنند كه رهبر تاييد مي كند،چرا كه آنان او را مقام صلاحيتداري مي دانند كه به واسطه حق شرعي،مي تواند قابليت اشخاص رااز جهت انجام وظايف اسلامي تشخيص دهد.او صلاحيت مجري قانون و كسي را كه مي خواهد رييس دولت شود و كارها را در كادر ايدئولوژي اسلام به انجام برساند،مورد نظارت و بررسي قرار مي دهد. «12» ولي فقيه صلاحيت هر حاكمي را از اين نظر كه قابليت اجراي قوانين ملي اسلامي را دارد يا نه،بايد مورد تصويب قرار دهد.بر اين اساس امام در زمان خود به نخست وزير دولت موقت مي نويسد:به موجب حق شرعي(ولايت فقيه)و به موجب راي اعتمادي كه از طرف اكثريت قاطع ملت به من ابراز شده،رييس دولت را تعيين مي كنم. «13»
بر اين اساس است كه استاد در تعريف جمهوري اسلامي،همه مردم را از هر گروه و نژاد و رنگ و مسلك و مذهبي مجاز به انتخاب مي داند و اساسا انتخاب رييس حكومت(نه رهبر و ولي فقيه)را حق آن ها مي شمارد و مي فرمايد:
«...در اين جا فقط شرط بلوغ سني و رشد عقلي معتبر است و نه چيز ديگر،به علاوه اين حكومت، حكومتي موقت است.يعني هرچند سال يكبار بايد تجديد شود.يعني اگر مردم بخواهند مي توانند حاكم را براي بار دوم يا احيانا بار سوم و چهارم-تا آن جا كه قانون اساسي شان اجازه مي دهد-انتخاب كنند و در صورت عدم تمايل،شخص ديگري را كه از او بهتر مي دانند انتخاب كنند.» «14»
معلوم نيست برپايه چه استدلالي استاد را سردمدار موقت دانستن ولي فقيه مي دانند و برخي چنين برداشت كرده اند كه چون«آراء استاد مبناي فكري جمهوري اسلامي»را تشكيل مي دهد،پس هر نوع تفسير ديگري از آن احتياج به رفراندم ديگري چون رفراندم سال 1358 دارد. «15» و يا استدلال مي كنند كه«جمهوري به همان معنايي كه در همه جاي دنيا است»و لذا جمهوري انتخاب رييس حكومت به وسيله مردم براي مدت موقت است...و نتيجه مي گيرند كه ولايت فقيه نه تنها براساس انديشه شهيد مطهري بلكه بر مبناي اعتراف امام(ره)نيز بايستي موقت باشد.براي نمونه پژوهشگر بزرگواري با عاريه گرفتن و نقل اين بخش از فرمايش امام(ره)كه:اگر پدران ما در زماني به حكومت مشروطه راي دادند چرا براي ما معتبر باشد»استدلال به فلسفه موقتي بودن دوران رهبري از ديدگاه شهيد مطهري و امام(ره)پرداخته اند. «16» غافل از اين كه نظر استاد به كم تر تئوري كه شايد شبيه باشد همين«ولايت انتخابي مقيده فقيه»است و اساسا آن كه چون امام(ره)معتقد به ولايت فقها(نه وكالت فقيه) است تلقي موقتي و انتخابي بودن بري او صادق نيست چرا كه كسي قدرت اعطاي ولايت را دارد كه خود دارنده آن باشد و استدلال به فرمايش امام(ره)متاسفانه نوعي مصادره به مطلوب و خارج از روحيه علمي و تحقيقي به كار رفته و امام(ره)فرمايش خود را در نفي سلطنت به دليل وراثتي بودن آن ابراز داشته، «17» بنابراين تعميم آن به حكومت اسلامي و مقايسه با آن،ماهيتا متفاوت بوده و چيزي جز قياس مع الفارق نيست.حتي آقاي منتظري كه به عنوان قسمتي از نظريه خود از نوعي وكالت سخن مي گويد موقتي بودن رهبري را تنها به صورت شرط ضمن عقد(قانون اساسي)لازم مي شمارد. «18»
روحيه محققانه ايجاب مي كند تا پژوهشگر در ارايه نظريه محقق به صورت صريح و فارغ از گرايش ها و ارزش هاي موثر به تحقيق بر تبيين ديدگاه خود بپردازد همين جاست كه استاد آزادي در بيان را لازمه حركت فكري جامعه مي داند و مخالفت خود را با كساني كه براي تبليغ انگيزه هاي غيرديني از دين مايه مي گيرند اعلام مي دارد.آن چه در اين مجال ضروري به نظر مي رسد تذكر اين نكته است كه محقق براي توجيه و تبيين نتيجه تحقيق خود در هر زمينه اي كه باشد،نبايستي در صدد باشد از زبان افراد صاحب نام و وجيه سخن گويد و ابطال نظر خود را در راستاي تخريب شخصيت آنان قرار دهد.نوشته هاي اخير نيز با مطرح كردن موقتي بودن رهبري تلاش دارند تا نظريه خود را از زبان استاد مطهري و امام(رحمة الله عليه)بيان كنند،درحالي كه معدود علمايي هستند كه صريحا به اين مسأله پرداخته اند و به دليل عدم اقبال عامه،محققان به گفتار آن ها كم تر استناد مي كنند.

ولايت فقيه از ديدگاه استاد مطهري

 

پي نوشت ها

«(1)-مطهري،مرتضي،سيري در نهج البلاغه،انتشارات صدرا، تهران،1374،صص 107- 106 و خطبه 33 و 214 نهج البلاغه.»

«(2)-همان،صص 119- 118.»

«(3)-ر.ك مطهري،مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا،تهران/1371، ص 176.»

«(4)-مطهري،مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، انتشارات صدرا/تهران،1374، ص 155.»

«(5)-مطهري،سيري در نهج البلاغه،صص 120 و 124.»

«(6)-مطهري،مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا،تهران/1374، ص 8.»

«(7)-همان،ص 80.»

«(8)-همان،ص 86.»
«(9)-همان.»

«(10)-همان،ص 80.»

«(11)-مطهري پيرامون جمهوري اسلامي،صص 151 و 150.»

«(12)-مطهري،انقلاب اسلامي،صص 6-85.»

«(13)-مطهري انقلاب اسلامي،ص 86.»

«(14)-همان،ص 80.»

«(15)-كديور،محسن، سمينار آزادي و انديشه سياسي...،دانشگاه شهيد بهشتي تاريخ 31/2/75.»

«(16)-كديور،محسن، هفته نامه آبان،سال اول.شماره 24،شنبه 19/2/1377.»

«(17)-ر.ك.ج 3،ص 138 تا 140 صحيفه نور.»

«(18)-كديور،محسن، نظريه هاي دولت در فقه شيعه، نشر ني/1376،ص 155.»

«(19)-منتظري،حسينعلي، مباني فقهي حكومت اسلامي،ج 2،نشر تفكر/قم،1369-ص 369.»

 

                                                 منابع مقاله: نشريه راه مردم

 

چگونه امام زمان را در عمل ياري كنيم؟

۳۵۵ بازديد

       چگونه امام زمان را درعمل ياري كنيم؟ مقاله مهدويت

چگونه امام زمان را در عمل ياري كنيم؟  

مرتبه‌ي ديگر ياري امام عليه السلام ، ياري با عمل است اطاعت از امام در حقيقت با اطاعت اوامر و نواهي الهي تحقق پيدا مي‌كند و با پي گرفتن و قبول اين امر و نهي‌هاست كه انسان مي تواند امامش را ياري رساند .

سفارش امام صادق عليه السلام به تمام شيعيان چنين است :

« به هر كس از شيعيان كه مي بيني از من اطاعت مي كند و سخن مرا مي پذيرد ،سلام برسان و ( بگو) من شما را به تقوي و ورع در دين خود سفارش مي‌كنم و اينكه براي خدا كوشش كنيد ، راستگو باشيد ، اداي امانت كنيد ، سجده‌هاي طولاني كنيد و خوب همسايه داري كنيد كه پيامبر صلي الله عليه و آله اين احكام را آورده‌اند . امانت هر كس را - خوب يا بد كه شما را امين خود دانسته - به او برگردانيد ... با بستگان خود ارتباط و رسيدگي داشته باشيد ، بر جنازه‌هاي آنها ( اهل سنت ) حاضر شويد ، به عيادت بيمارانشان برويد و حقوق آنها را ادا كنيد .»(1)

 

چگونه امام زمان را درعمل ياري كنيم؟ مقاله مهدويت،پوستر شهيد محمد علي دولت آبادي 

 

 امام صادق عليه السلام شيعيان را به تمام نيكويي‌ها و خلق‌هاي مبارك و خير فرا خوانده‌اند. حتي آنها را به ارتباط مناسب با خويشاونداني كه به حقوق امام معترف نيستند ، دعوت كرده‌اند . به حقيقت مي‌توان حكمت اين امر را در آن ديد كه سلوك الهي و نيكو، ديگران را به تشيع جذب مي‌كند به گونه‌اي كه ديگران با ديدن اخلاق مناسب در ما ، آن را منتسب به امام عصر عليه السلام مي‌دانند . لذا ائمه عليهم السلام ما را بر حذر داشته‌اند از ارتكاب اعمالي كه باعث سرزنش شدن ايشان مي شود ما به واسطه‌ي تشيعمان منسوب به اماميم و چون فرزندي براي ايشان ، عملمان به پدرمان منسوب است . همانگونه كه اگر عمل فرزندي نامناسب باشد ، پدر و مادرش ملامت مي‌شوند ، اگر ما نيز درست عمل نكنيم در واقع مايه‌ي سرافكندگي و رسوايي و بدنامي امامان شده‌ايم لذاست كه بسيار به ما سفارش كرده‌اند كه بر خوردتان با ديگران به گونه‌اي نباشد كه ايشان را از دين و از ما -اهل بيت- زده و بريده كنيد ،‌ بلكه چون زيور و زينت ما باشيد و باعث جذب و ربايش ديگران به طريق صحيح گرديد :

« مردم را بدون ( بهره‌‌گيري از ) زبان‌هايتان ] بلكه با اعمال نيكويتان [ دعوت به خوبي‌ها كنيد تا از شما (‌در امر دين) صداقت و ورع ببينيد .» (2)

 

چگونه امام زمان را درعمل ياري كنيم؟ مقاله مهدويت

 

براي مشاهده متن كامل، روي ادامه مطلب كليك كنيد!!!!

توافق وين (برجام)خوب ،بد ،زشت

۷۶۳ بازديد

 توافق هسته اي وين(برجام)خوب ،بد،زشت                  

                                     بسم الله الرحمن الرحيم

  توافق هسته اي(برجام)،خوب، بد، زشت

بيش ازده سال از آنچه غربيها تهديد اتمي ايران خوانده ودر مسير پيشرفت واقتصاد كشور ما مشكل ايجاد كرده اند ميگذرد.

موضوع هسته اي ما با به اصطلاح افشاگري منافقين (مثلاً سازمان مجاهدين خلق،لعنت الله) برسرزبانها افتاد وغربيها هم از اين فرصت بدست آمده نهايت  استفاده راكرده وتا توانستند براي ما اشكال تراشي كردند.از تهديد وتحريم گرفته تا......

ازهمان ابتداي اين مسئله مذاكرات مقامات ما با غرب وآژانس بين المللي انرژي اتمي در قالب تيم هاي مذاكره كننده هسته اي دولت وقت شكل گرفت.

ابتدا تيم مذاكره كننده دولت اصلاحات وسپس تيم دولت آقاي دكتراحمدي نژاد وسپس تيم دولت آقاي دكتر روحاني به رهبري آقاي دكتر ظريف.

تقريبا در اين  ده سال  بطور دائم  با طرف غربي به خاطر موضوع هسته اي كشورمان مذاكره كرده ايم تا ثابت كنيم كه فعاليتهاي هسته اي ما صلح آميز بوده وهيچ فعاليت نظامي نداشته ونداريم واصلا حركت بسوي تسليحات اتمي را طبق فتواي رهبر عزيزمان حرام ميدانيم.

مذاكرات هسته اي ايران  با آژانس بين المللي انرژي اتمي وگروه 5+1 با روي كار آمدن دولت آقاي دكتر روحاني وشكل گيري تيم مداكره كننده فعلي ،شكل جديد وفعال تري به خود گرفت.

ابتدا توافق موقت ژنو و بعد بيانيه لوزان ودر آخر پس از دو سال مذاكرات نفس گير، توافق وين ميرود تا اين پرونده  راكه شايد يكي از حساس ترين پرونده هاي جهاني باشد ، حل كرده و به سرانجام رساند.

اكنون چند سوال ذهن هر هموطني را مشغول كرده .

 

توافق هسته اي وين(برجام)خوب ،بد،زشت

 

براي مطالعه كامل متن ، روي ادامه مطلب كليك كنيد!!!!!!

اي شهيد گمنام!

۳۰۲ بازديد

مادران انتظار،شهيد گمنام

 

اي شهيد گمنام! تو پلاكت را گم كرده‌اي و من هويتم را...

 حمد و سپاس خداي بي‌نياز و منان را سزاست كه توفيق عهد و پيمان با خون سالار شهيدان و همزيستي و همبستگي با شهداء انقلاب اسلامي و هشت سال دفاع مقدس وشهداي نظم وامنيت (نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران)را به ما عطا فرمود.
شهيد! وقتي به فكر فرو مي‌روم، مي‌بينم چقدر من و تو وجوه اشتراك زيادي داريم!
من و تو هر دو لباس خاكي به تن داريم! هر دو زميني هستيم! هر دو جهادگريم! هر دو عاشقيم! هردو گمناميم! هردو ينظر بنور هستيم!
هر دو لباس خاكي به تن داريم، چون بسيجي هستيم! هر دو زميني هستيم؛ اما تو آسماني شدي! هر دو جهادگريم؛ تو در راه خدا و ارزش‌ها و من براي زياده‌طلبي! هر دو عاشقيم؛ تو عاشق مولا و من عاشق دنيا! هردو گمناميم؛ تو پلاكت را گم كرده‌اي و من هويتم را! هر دو نظاره‌گر نور هستيم!
من كجا و تو كجا كه شنيدم چقدر راحت چشمت را به روي دنيا و همه لذات آن بستي؛ چشمت را به همه چراغ‌هاي چشمك‌زن شهر بستي، همان چراغ‌هايي كه مصداق بارز «يخرجونهم من‌النور الي الظلمات» است و تو اما چشمت به دنبال ستارگان پر فروغ آسمان بود كه مصداق عيني «يخرجونهم من الظلمات الي النور» است و همين شد كه خود نيز آسماني شدي.
چه اكسير شفابخش بيدارگري خواهد شد، قطرات خونت كه با خاك‌هاي شلمچه يا طلاييه يا شايد با آب‌هاي اروند همراه شد تا در خون سيدالشهداء (ع) حل شود تا براي من كه بعد از سال‌ها به ياد تو افتاده‌ام، فرياد هوشياري باشد كه اي انسان! آيا خبر داري بهاي اين خون چيست؟

 

شهيد گمنام

 

لطفا براي مطالعه كامل متن ، روي ادامه مطلب كليك كنيد!!!!!!

گراميداشت سومين سالگرد شهادت شهيد استوار دوم محمد علي دولت آبادي

۹۴۹ بازديد

گراميداشت سومين سالگرد شهادت شهيد محمد علي دولت آبادي با حضوراقشار مختلف مردم،روساءوپرسنل محترم نيروي انتظامي وخانواده شهيد دولت آبادي

 

گراميداشت سومين سالگرد پروازآسماني شهيد محمد علي دولت آبادي

 

مراسم يادبود وسومين سالروز شهادت سرباز رشيد ايران اسلامي شهيد استوار دوم محمدعلي دولت آبادي  در مورخه17/4/94 مصادف 21 رمضان1436با حضور خانواده محترم شهيد،اقشار مختلف مردم،پرسنل  محترم نيروي انتظامي،بسيجيان ودوستان وهمسنگران اين شهيد والامقام درجوار مزار شهيد(قطعه 50 بهشت زهرا(س) ) برگزار گرديد.

در ابتدا با قرائت آياتي چند از كلام الله مجيد توسط  سروان مهدي از ايثارگران فاتب  مراسم آغاز وبا قرائت زيارت عاشورا توسط آقايان: ميلاد جمشيدي وسيد علي شمس آبادي ادامه يافت.

وسپس مداحان اهل بيت(ع) آقايان :عليخاني و محمد حسين آخوندي به ذكر مصيبت ومديحه سرايي  پرداخته ودرآخر با ذكر چند ي از خصوصيات اخلاقي شهيد محمد علي دولت آبادي و قدرداني از تمامي عزيزان شركت كننده مراسم خاتمه يافت.

در اين مراسم روسا ء وپرسنل محترم نيروي انتظامي(از فرماندهي انتظامي تهران بزرگ،عقيدتي سياسي فاتب،معاونت نيروي انساني فاتب،ايثارگران فاتب،سركلانتري چهارم پليس پيشگيري فاتب،كلانتري هاي 120 سيدخندان،147 گلبرگ،106شهيد نامجو،205حرم مطهر)،هيئت زوارالحسين(ع) ودوستان شهيد،حضوري پررنگ داشتند.اين مراسم از ساعت 10صبح آغاز ودر ساعت  30/11 خاتمه يافت.

 

پدر،مادر وخواهر شهيد محمد علي دولت آبادي در مراسم گراميداشت سومين سالگرد شهادت شهيد دولت آبادي،بهشت زهرا(س)

 

گراميداشت سومين سالگرد شهادت استواردوم محمد علي دولت آبادي با حضور روساء وپرسنل محترم نيروي انتظامي واقشارمختلف مردم وخانواده شهيد دولت آبادي

 

گراميداشت سومين سالگرد شهادت استواردوم محمد علي دولت آبادي با حضور روساء وپرسنل محترم نيروي انتظامي وخانواده شهيد دولت آبادي

 

             گراميداشت سومين سالگرد شهادت استواردوم محمد علي دولت آبادي با حضور روساء وپرسنل محترم نيروي انتظامي وخانواده شهيد دولت آبادي

 

براي مشاهده كامل، روي ادامه مطلب كليك كنيد!!!

ولايت فقيه به معناي حاكميت فقيه نيست

۷۷ بازديد

ولايت فقيه به معناي حاكميت فقيه نيست!

در روزهاي شهادت شهيد مرتضي مطهري بي‌مناسبت نيست اگر بازخواني از ديدگاه ايشان نسبت به جمهوري اسلامي و ولايت فقيه داشته باشيم. آنچه مي‌آيد گزيده‌اي از سخنان شهيدمطهري درباره جمهوري اسلامي و جايگاه ولايت فقيه است كه به صورت پرسش و پاسخ درآمده است.

حاكميت ملي به چه معناست؟

«حاكميت ملى يعنى قوه قانونگذارى (در كادر قانون اساسى) و قوه مجريه و قوه قضائيه ناشى از ملت است.» [1]

«جمهورى» مربوط به شكل حكومت است كه البته مستلزم نوعى دموكراسى است يعنى مردم حق حاكميت دارند.»[2]

«حق حاكميت به معنى اين است كه مردم حق دارند كه سرنوشت خودشان را خودشان در دست بگيرند و اين ملازم با اين نيست كه مردم خودشان را از گرايش به يك مكتب و ايدئولوژى و از التزام و تعهد به يك مكتب معاف بشمارند.»[3]

حاكميت ملت منافي با قبول اسلام است؟

«ملت ايران هرگز حق حاكميت ملى را منافى با قبول اسلام به عنوان يك مكتب و يك قانون اصلى و اساسى كه قوانين مملكت بايد با رعايت موازين آن صورت گيرد ندانست و لهذا در متن قانون اساسى ضرورت انطباق با قانون اسلام آمده است.»[4]

منظور از ولايت فقيه، حكومت فقيهان است؟

«تصور مردم امروز از ولايت فقيه اين نبوده كه فقها حكومت كنند و دولت را به دست گيرند، بلكه در طول اعصار، تصور مردم از ولايت فقيه اين بوده است كه به موجب اين كه مردم مسلمانند و وابسته به مكتب اسلامند، صلاحيت هر حاكمى از نظر اين كه قابليت مجرى بودن قوانين ملى اسلامى را داشته باشد بايد مورد تأييد و تصويب فقيه قرار گيرد.»[5]
«مسئله ولايت فقيه اين نيست كه فقيه خودش در رأس دولت قرار مى‏‌گيرد، خودش مى‏‌خواهد عملا حكومت كند و مجرى باشد.»[6]

                                 

آيا نظر امام خميني قدس سره هم نظر شهيد مطهري است؟

شهيدمطهري در يكي از يادداشت‌هاي خود درباره نظر امام مي‌نويسد: «لهذا امام در فرمان خود به نخست وزير دولت موقت مى‏‌نويسد: به موجب حق شرعى (ولايت فقيه) و به موجب رأى اعتمادى كه از طرف اكثريت قاطع ملت، نسبت به من ابراز شده است، من رئيس دولت تعيين مى‏‌كنم.
حق شرعى امام از وابستگى قاطع مردم به اسلام به عنوان يك مكتب و يك ايدئولوژى ناشى مى‏‌شود كه او يك مقام صلاحيت‌دار است كه مى‏‌تواند قابليت شخصى را از اين جهت تشخيص دهد و در حقيقت حق شرعى و ولايت شرعى يعنى مُهر ايدئولوژى مردم كه او رهبر آن مردم است و حق عرفى، همان حق حاكميت ملى مردم است كه آنها بايد فرد مورد تأييد را انتخاب كنند.»[7]

پس نقش فقيه در جمهوري اسلامي چيست؟

«نقش فقيه در يك كشور اسلامى كه ملتزم و متعهد به اسلام است و اسلام را به عنوان يك ايدئولوژى پذيرفته است نقش يك ايدئولوگ‏ است نه نقش يك حاكم. وقتى كه مردم آن ايدئولوژى را پذيرفته‏‌اند قهراً براى ايدئولوگ هم نقشى قائل هستند يعنى اوست كه نظارت مى‏‌كند بر اين كه اين ايدئولوژى درست اجرا مى‏‌شود يا نه، آيا اين شخص كه مى‏‌خواهد رئيس دولت بشود و به عنوان مجرى قانون در كادر اصول اين ايدئولوژى حركت كند صلاحيت چنين كارى را از نظر آن ايدئولوژى دارد يا ندارد؟ ولايت فقيه ولايت ايدئولوژيك است و اساسا خود فقيه را مردم انتخاب مى‏‌كنند.»[8]

 

پي‌نوشت:

[1]مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏24، ص: 324.

[2] همان، ص:331.

[3] همان، ص: 331.

[4]همان،  ص: 324.

[5]همان، ص: 324.

[6]همان، ص: 333.

[7]همان، ص: 324.

[8]همان، ص: 333.

 

به ماه روزه ميهمان خداييم

۵۰ بازديد

به ماه روزه ميهمان خداييم

آيت الله جوادي آملي

ماه مبارك رمضان ماه ضيافت خداست. انسان در اين ماه مهمان الهي است. معلوم مي شود گذشته از آن رزق ظاهري كه ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتين (ذاريات، 58) و گذشته از آن رزق كه: ما بكم من نعمه فمن الله (نحل، 53)، روزيهاي ديگري هم هست كه در فرصتهاي مناسب توزيع مي شود. و مهمترين روزيي كه در كنار اين مائده و مأدبه الهي در ماه مبارك رمضان به بندگان عطا مي كنند، همان معارف قرآن كريم است و در كنارش سنت معصومان عليهم السلام است و بركات ديگر؛ اين ماه نزول قرآن است. قهراً انسان روزه مي گيرد و به شب زنده داري موفق است تا از اين ضيافت بهره اي ببرد و ميزباني خدا را ادراك كند.
پس اين ماه، ماه ضيافت خداست و غذايي كه اين ماه به انسان مي دهد، معارف قرآن است و چون قرآن از عترت جدا نيست، در حقيقت ثقلين در اين ماه روزي مهمانان الهي اند.
آنها كه اهل سير و سلوك اند، آنها نه سالشان نظير سال كشاورزان اول مهر است، نه نظير طبيعت ديدگان و طبيعت زدگان سالشان اول فروردين است. نه نظير گياهان اند كه عيدشان در بهار شروع بشود، نه نظير كشاورزان و امثال اينها هستند كه سالشان از اول مهر شروع بشود. اينها سالشان از ماه مبارك رمضان شروع مي شود. آخر سالشان ماه شريف شعبان است. كتابهاي مرحوم ابن طاووس را كه بررسي مي كنيم، مي بينيم وقتي اعمال سنه را تنظيم مي كند ، اول از ماه مبارك رمضان شروع مي كند، و آخر اين كتاب به شعبان مي رسد. يعني اول سال براي كسي كه اهل سير و سلوك است، ماه مبارك رمضان است؛ آخر سال ماه شعبان! آخر سال انسان سعي و تلاش و كوشش مي كند كه تمام كمبودها را ترميم بكند.
اگر وجود مبارك رسول گرامي عليه و علي آله آلاف التحيه والثنا در تمام اين دوازده ماه اهل شب زنده داري و مانند آن بود؛ ولي وقتي ماه شعبان رسيد، يداإب في صيامه و قيامه، في لياليه و ايامه، بخوعاً لك في اكرامه و اعزامه الي محل حمامه . تا زنده بود خصوصيتي براي ماه شعبان قائل بود كه براي ماههاي ديگر نبود، براي اينكه پايان سال اعتقادي، اخلاقي و عملي است. هر كاسبي بالاخره در پايان سال تلاش و كوشش مي كند كه جمع بندي كند و كم نياورد! و اگر بزرگواري گفت:
ماه شعبان منه از دست قدح كاين خورشيد
از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد

ماه شعبان براي اينكه چون پايان سال اعتقادي است، تلاش بيشتري را مي طلبد. البته آن اعياد شعبانيه هم كمك مي كند، ميلاد پربركت ذخيره عالم ارواحنا فداه تأييد مي كند؛ ولي ماه شعبان آخرين ماه سال است؛ آن طوري كه در كتابهاي مرحوم ابن طاووس و امثال ابن طاووس اعمال سنه تدوين شده است.

مطلب بعدي آن است كه: جاني خدا به ما داد و كتابي هم به ما داد. اين كتاب كلمه اوست و اين جان هم كلمه اوست. نه روح ما حرف مهمل است، و نه حرف مهمل در كتاب الهي راه دارد. همان طوري كه قرآن را آويخت و نه انداخت، روح ما را هم آويخت و نه انداخت! گرچه همه نعمت ها از خداست: ما بكم من نعمه فمن الله ؛ گرچه همه اين نعمت ها مخزني دارند: ان من شي ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم (حجر، 21) گرچه همه نعمت ها از خدا نازل شده است، حتي انزلنا الحديد فيه بأس شديد (حديد، 25)، حتي انزل لكم من الانعام ثمانيه ازواج (زمر، 6). اين انزل به معني خلق نيست. اين انزال به معناي خود انزال است؛ منتها انزال كل شي ء بحسبه. همان طوري كه باران فرستاد، گاو و گوسفند هم نازل كرد، آهن هم نازل كرد؛ منتها نزولش به نحو تجلي است، نه به نحو تجافي. همه اينها از آنجا نازل شده اند. طبق آيه سوره حجر،آنجا ريشه و مخزن همه اين نعم است ؛ لكن اينها را از آنجا انداخت و نه آويخت! باران را انداخت، نازل كرد؛ آهن را انداخت، انعام را انداخت، ولي قرآن را نينداخت، قرآن را آويخت.
فرق انداختن و آويختن اين است كه باران طوري نيست كه اگر كسي به آن تمسك واعتصام بكند، بالا برود. به آهن اعتصام بكند، بالا برود. به انعام اعتصام بكند، بالا برود؛ ولي قرآن را به عنوان حبل آويخت، فرمود: اين حبل است، من اين را نينداختم، مثل باران نيست. گرچه انا انزلناه في ليله القدر ، گرچه انزلناهُ في ليله مباركه (دخان، 3)، اما انزال حبل گونه است، نه انزال باران گونه. اين آويختن است و نه انداختن؛ لذا فرمود: واعتصموا بحبل الله. اين حبل (طناب) اگر انداخته باشد، خود طناب انداخته مشكل خودش را حل نمي كند، چه رسد به اينكه مشكل اعتصام كننده را حل كند! مثل باران؛ اگر كسي به باران بچسبد، نجات پيدا نمي كند. به آهن بچسبد، نجات پيدا نمي كند؛ چون انزال اينها به نحو انداختن است، نه به نحو آويختن؛ ولي قرآن كريم را كه انزال كرد، به نحو آويختن بود.
در همان نصوص ثقلين آمده است كه فرمود: اين ثقل اكبر (قرآن كريم) كه به طرف شما نازل شده و آويخته شده است، احد طرفيه بيدالله سبحانه و تعالي و الطرف الاخر بايديكم: يك طرف قرآن به دست خداست، طرف ديگر به دست شماست. اين را بگيريد و بالا بياييد. در چنين فضايي اعتصام معنا دارد: واعتصموا بحبل الله جميعا (آل عمران، 103)، باهم بگيريم. اين توان آن را دارد كه نياز همه شما را برطرف كند. طنابي نيست كه اگر شش يا هفت ميليارد بشر، همه محكم آن را بگيرند، پاره بشود، مشكل آن را حل نكند! بعضي طنابها هستند كه آن ظرفيت و تار و پود مستحكم را ندارند كه اگر عده زيادي به طرفش آمدند، نياز همه را برطرف كند؛ اما قرآن آن حبل مستحكمي است كه اگر ميلياردها بشر اين طناب را بگيرند، هرگز باز نمي ماند، مشكل همه را حل مي كند. هر كه سوٌالي داد، جواب مي دهد. هركه درخواستي دارد، پاسخ مي دهد. هركه توسل و استشفايي دارد، اين حل مي كند. هركس از هر راهي بخواهد برود، اين مي برد. چرا؟ چون احد طرفيه بيدالله سبحانه و تعالي. اگر يك طناب مستحكم ناگسستني يك طرفش به دست خداي سبحان باشد كه علي كل شي ء قدير است، طرف ديگرش به دست مردم باشد، يقيناً اين مردم، هم مي توانند به پناهگاه خودشان بار يابند و هم همگان مي توانند از كنار اين حبل الهي بهره ببرند و استفاده كنند. اين طور نيست كه اگر عده زيادي به قرآن پناهنده شدند، مشكلي براي قرآن پيش بيايد!
آن جان ملكوتي هم كه ذات اقدس اله به ما داد، به عنوان نفخت فيه من روحي ، اين را هم در بدن ما نينداخت، بلكه به بدن ما آويزان كرد، متعلق كرد. يك طرف اين جان ما هميشه به دست اوست، طرف ديگرش در بدن! اينكه ما اعمال و عبادات را قربه الي الله انجام مي دهيم، اينكه به ما فرمودند: اينما تولوا فثم وجه الله (بقره، 115) به هر سمت رو بكنيد، در هر زمان و زمين با خدا مناجات و گفتگو بكنيد، راه باز است، براي اينكه روح ما را ذات اقدس اله در بدن حلول نداد، به نحو انداختن به بدن نداد، بلكه به نحو آويختن داد: احد طرفيه بيدالله سبحانه و تعالي .
هر شب در هر لحظه كه انسان مي خوابد، هو الذي يتوفاكم بالليل و يعلم ما جرحتم بالنهار (انعام، 60) هر شب اين را قبض مي كند و هر روز برمي گرداند. پس روحي به ما داد كه نظير قرآن احد طرفيه بيدالله سبحانه و تعالي است! قلب موٌمن كه مي گويند بين اسمعين من اصاب الرحمان است، همين است. دخل و تصرفي كه در دل موٌمن مي كند، از اين قبيل است. نشان آن است كه ما را به حال خود ما وانگذاشت و رها نكرد و دائماً در دلهاي ما تصرف مي كند. روح ما كلمه اي از كلمات الهي است. قرآن هم كلامي از كلامهاي الهي است. به ما گفتند: اقرء وارق . هر اندازه كه توانستيد مهمان اين كتاب باشيد؛ از اين كتاب بهره ببريد، بخوانيد و بالا برويد. و خودتان را ارزان مفروشيد. اگر خود را به تمام دنيا فروختيد، ارزان است و مغبون مي شويد!امام سجاد سلام الله عليه فرمودند: غيرقليل ما عاقبته البقاء: چيزي كه پايانش زوال است، كثير نيست! آن كه پايانش بقا و دوام است، او قليل نيست! بنابراين روحي به ما داد كه يك طرفش به دست ذات اقدس اله است و هر شب ما مهمان اوييم؛ منتها اگر مواظب روزمان باشيم، شب مي فهميم كه مهمان كي هستيم! كي ما را قبض كرد، كجا رفتيم و چه ديديم و برگشتيم. چون روز خوابيم، شب مي خوابيم! و اگر روز بيدار باشيم، شب مي فهميم كي ما را قبض كرد، كجا برد، چه نشانمان دادند و از كدام راه داريم برمي گرديم. چون هوالذي يتوفيكم بالليل و يعلم ما جرحتم بالنهار.
ماه مبارك رمضان، انسان بايد مهمان چنين كتابي باشد! رسول گرامي عليه و علي آله آلاف التحيه والثناء فرمود: اين ماه شما با استغفار خودتان را آزاد كنيد! آزادي از بهترين نعمت هاست؛ آزادي از هوا و هوس، از عفريت درون و بيرون بهترين فضيلت است. فرمود: اين ماه كه مهمان خدا هستيد، ان انفسكم مرهونه بذنوبكم ففكوها بالاستغفار. آن را با استغفار آزاد كنيد. وقتي جانتان آزاد بود، مثل مرغ باغ ملكوت است كه قدرت پرواز دارد و مي تواند در كنار اين آيات الهي ترقي كند.كسي كه آزاد نباشد، كسي كه مهمان خدا نباشد، كسي كه از آن طعام نچشيده باشد، نه براي خودش سودمند است، نه براي جامعه نفع آور! او نه بالغ است، نه مبلغ. اگر جزء ضيوف الرحمن شد، خودش را آزاد كرد و بهره اي از فيض الهي برد، آنگاه به نصاب تبليغ مي رسد. تا كسي بالغ نباشد، مبلغ نيست!
يك عده را فرمود: رها كن؛ و اعرض عن من تولي عن ذكرنا و لم يُرد الا الحياه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم (نجم، 29) آن كه علمش مقدار ناچيزي است، او بالغ نيست! وقتي بالغ نبود، مبلغ هم نخواهد بود.

شيوه تبليغ

در بخش ابتدايي انسان سخنراني مي كند، حرفهاي عالمانه مي زند، سعي مي كند مردم و مخاطبان را خوب درك بكند، فضاي كشور را خوب درك بكند، حرفهاي جامع الاطراف بزند؛ اينها در سطح سامعه و مجلس آرايي خوب است؛ اما آنچه بايد در جان مردم اثر بگذارد كه اينها نيست، آن جان ملكوتي كه در مجلس نيست. آن جان ملكوتي كه با آهنگ و الفاظ و حروف متأثر نمي شود. از راه ديگري بايد در درون دلها راه پيدا كرد. چون ارواح مثل تار و پود اين حبل مستحكم به هم مرتبط اند و همه شان به دست خداست. تا انسان از اين كانال كارش الهي نباشد، به خدا نسپرد و خدا قبول نكند، پيام تبليغي را در دلهاي مخاطبان نمي رساند! اينكه فرمود: و قولوا لهم في انفسهم قولا بليغا: حرف را به جان اينها برسان ، (نساء،63) از رسول خدا كه خليفه الله است، ساخته است. از ديگري ساخته نيست كه مطلب را در جان مخاطب جا بدهد كه او بپذيرد. ممكن است حرف بزند، آهنگي ايجاد كند، به فضاي سامعه مخاطب برساند و ديگر هيچ! اما تحليل كردن، قبول كردن، متأثر شدن، متعظ شدن، كار واعظ نيست. اين كار ديگري است. فرمود: شما اگر نصاب گفتارتان آن بود، ذات اقدس اله نوري در دلهاي مخاطبان قرار مي دهد كه با آن نور حق را مي شنوند و مي فهمند و باور مي كنند و عمل مي كنند. ما چه بكنيم كه به اينجا برسيم؟
اين ماه، ماه قرآن است و ما مهمان قرآنيم. بايد زياد قرآن بخوانيم، ثوابش را هم نثار ارواح انبيا و اوليا و ملائكه مقربين وصديقين و شهدا بكنيم. هرچه بيشتر قرآن بخوانيم، بهتر است. كسي نگويد: حالا كه من قرآن نمي دانم، چرا بخوانم؟ اين يك كلام عادي نيست؛ كلام الهي است، كتاب الهي است، آثارخاص خودش را درهر مقطعي دارد. انس با قرآن و درك با قرآن اين راهها را نيز به همراه خواهد داشت.

رسالت حوزويان

قرآن كريم فرمود: عده اي هجرت كنند، به مراكز علمي و حوزه ها راه پيدا كنند، فقيه بشوند. منظور از فقيه در كتاب و سنت، فقه مصطلح نيست؛ چنان كه منظور از حكمت در كتاب و سنت هم حكمت مصطلح نيست. اخلاق حكمت است، فقه حكمت است، دستورات ديني حكمت است، اعمال و انگيزه هاي صحيح حكمت است؛ روايات حكمت را بر اخلاق، فقه، ساير مسائل اعتقادي و غيراعتقادي (مثل اخلاقي و عملي) اطلاق كرده است. فرمود: فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين (بقره 122). كسي كه حكيم شد، فقيه شد، فيلسوف شد، مفسر شد، در بين راه است، اين طليعه راه است.
وظيفه بعدي اين است كه: و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم: وقتي كه برگشتند، مردم را بترسانند ؛ از جهنم، از عاقبت تلخ گناه بترسانند. بگويند گناه واقعاً آتش است و واقعاً سم است. سخنراني كردن، كتاب نوشتن و تدريس، گوشه اي از كار حوزه هاست.
اينها ابزار كار است. فرمود: ليتفقْهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم ممكن است يك كسي مايه علمي داشته باشد، اما چون آن طهارت روح در او نيست، اين توان را ندارد كه مردم را از عاقبت گناه بترساند! گناه از هر سمي بدتر است. هروئين تاثيرش مگر چقدر است؟ ده سالي، بيست سالي با انسان درگير است، بعد بدن را از پا در مي آورد و ديگر هيچ! اما گناه كه از اين قبيل نيست: ثم لايموت فيها ولا يحيي (اعلي، 14) اين طور نيست كه حالا اگر آلوده شد، بتواند نجات پيدا كند! نظير هروئين نيست، نظير انفجارهاي ديگر نيست كه با مردن تمام بشود، ثم لايموت فيها ولا يحيي است. چنين خطري است. چيزي كه از چشم دور است، از حس و عقل عادي عرف دور است، بايد تعبداً پذيرفت. به تعبير لطيف مرحوم ميرداماد: آدم بايد اين كلام وحياني را درجان خود جا بدهد. آن وقت باورش مي شود كه اين گناه هم سم است و ديگر در خلوت و جلوت دست به گناه نمي زند!وظيفه حوزه ها اين نيست كه فقيه بشوند، حكيم بشوند، مفسر بشوند؛ اين بين راه و ابزار كار است، وظيفه اساسي اين است: ولينذروا قومهم ادا رجعوا اليهم. بايد بروند انذار كنند. اين چنين نيست كه بگويند: حالا كه امكانات هست، وضع ما خوب است، گروه پژوهشي و تحقيقي هست، ما همين جا مي مانيم و تأمين مي شويم! حوزه براي اين نبود كه مشكل مالي كسي حل بشود تا كسي بگويد: من كه اينجا مي مانم و تحقيق مي كنم و نياز مالي ندارم، چرا بروم؟ اين تعهدي است كه از ما گرفته اند.
از ما تعهد گرفته اند كه برويم! همان طوري كه يك مقام مسئول سوگند ياد مي كند، ما هم وقتي وارد حوزه شديم، در محضر ذات اقدس اله مثل اينكه سوگند ياد كرديم. كسي كه وارد حوزه علميه مي شود، نظير عالم ذر يك پيماني دارد، يك الست بربكم دارد، يك قالوا بلي دارد. كسي كه اينجا آمد، ذات اقدس اله مي گويد: تفقه، ثم انذر! چنين نيست كه ما آمديم اينجا مهمان ولي عصريم، در كنار سفره آن حضرت ساليان متمادي مهمان آن حضرت هستيم، اين درسها را بخوانيم، بعد بگوييم: حالا ماه مبارك رمضان اينجا بنشينيم، پژوهش بكنيم! از اين كتابها زياد نوشته اند.
در هر چند قرن چند نفري مي آيند، حرف تازه مي زنند. بررسي كنيد، اين هزار كتاب يا دو هزار كتابي كه نوشته شده، حرف تازه در كدام كتابهاست؟ خيلي كم اتفاق مي افتد علامه طباطبايي، علامه اميني پيدا بشود؛ همين حرفهايي را كه ما اينجا مي نشينيم مي نويسيم، بايد به مردم بگوييم، بايد به مردم برسانيم. بعد در فراغت ديگر اين كتابها را هم مي شود نوشت. اين كتابهايي كه ماها مي نويسيم، مثل جواهر كه نيست، از اين كتابها فراوان است. در فرصتهاي ديگر هم مي شود نوشت! وظيفه اصلي ما آن قالوا بلي است.
وقتي كه آمديم حوزه، به ما گفتند: تفقه ثم انذر ، قالوا: سمعنا و اطعنا! فرمود: بايد انذار بكنند. يعني اگر رسول گرامي را ذات اقدس اله فرمود: قُم فانذر . قُم نه يعني پاشو! قيام كن، نه يعني بايست؛ يعني ايستادگي كن! آن كه نشسته حرف مي زند، ايستاده است و ايستادگي مي كند. آن كه ايستاده وقت تلف مي كند، نشسته است! فرمود: قم فانذر. ايستادگي كن، در برابر بيگانگان، بايست و اينها را با حرفهاي الهي آشنا بكن، اينها را از عواقب گناه بترسان! جهنم جدي است، گناه جدي است، باند بازي جدي است. اين طور نيست كه اگر كسي با فريب دادن بخواهد مشكل خودش را حل بكند و بگذرد؛ اين طور نيست. اين رسالت ماست وقتي به حوزه آمديم!

تربيت عقل

بخش ديگر كه باز رسالت ماها را در قرآن كريم تبيين مي كند، مي فرمايد: ما معارف را گفتيم، امثال را گفتيم، حِكم را گفتيم، از هر مطلب مثلي آورديم، چيزي را فروگذار نكرديم، قد تبين الرشد من الغي (بقره، 256) و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون (عنكبوت، 43) آنها كه تازه عالم شدند، مدرس و استاد شدند، در اوايل و نيمه راهند! حوزه براي اين نيست كه مردم عالم بشوند و ما علما تربيت بكنيم؛ حوزه براي اين است كه ما عاقل تربيت كنيم، نه عالم! اگر كسي عالم شد، بايد عاقل بشود: و ما يعقلها الا العالمون.
خواجه عبدالله انصاري در مناجات نامه مي گويد: حرف دانا را كسي گوش نمي دهد! حرف دارا را گوش بدهيد! دارا يعني چه؟ يعني مالك علم باشد، مالك دانايي باشد! آن كه حافظ دانايي است، از اين حرفها زياد مي زند. نشانه اش هم همين بي اثري مردم است! مردم را خدا بالفطره قابل قرار داده است . اگر بالفطره قابل نبودند ، به انبيا نمي فرمود برو، بگو.به فقها نمي فرمود: برويد، بگوييد! معلوم مي شود مردم قابل اند.
مردم بيش از علم ، عمل مي خواهند؛ يعني عقل مي خواهند. اين مي شود: و جعلنا له نوراً يمشي به في الناس (انعام، 22) خواجه عبدالله عرض مي كند: الهي، مرا داراي علم بكن و نه دانا! دانا مشكل خودش را حل نمي كند، چه رسد به مشكل ديگري! علما در مملكت كم نيستند؛ آن دارايان (يعني عقلا) خيلي كم اند! عاقل كسي است كه نه فريب كسي را بخورد، نه درصدد فريب باشد؛ نه باند بازي بكند، نه سفره اي پهن بكند؛ نه چشمش به جيب اين و كيف آن باشد؛ مستقيماً با دست خداي سبحان بخورد و با او ارتباط دارد؛ راه انبيا را طي بكند، راه عقلا را طي مي كند، اين مي شود عاقل!
اگر كسي عالم شد، از اين نردبان علم بايد ترقي بكند، بيايد بالا؛ وقتي عاقل شد، مشكل خودش را حل مي كند، راه خودش را پيدا مي كند، راه كسي را هم نمي بندد، همين كه در كوچه و كوي و برزن راه مي رود، به مردم نور مي دهد.
الان هم شما در گوشه و كنار مملكت مي بينيد يك انسان وارسته وقتي كه دارد راه مي رود، مردم متعظ مي شوند! نمونه پيغمبر؛ آن را كه در كتابها نوشته، در زندگي اين آقا مي بينند. مي بينند كه اين خودش را ارزان نفروخت! وقتي ارزان نفروخت، به دنبال او راه مي افتند. مردم به كسي احترام مي گذارند كه احترام نخواهد! نه تصنعاً نخواهد: كه دست زهدفروشان خطاست بوسيدن!
اين از ظرائف مناجات خواجه عبدالله انصاري است. خواجه عبدالله انصاري مال هرات است و روزي افغانستان مهد اين گونه از عرفا بود، چه بلخي كه بوعلي و ملاي روم تربيت كرده يا هراتي كه جناب خواجه عبدالله انصاري و ابوالعباس لوكري تربيت كرده است؛ هراتي كه آخوند خراساني تربيت كرده است.
افغانستان مهد تمدن و حكمت و عرفان بود، بر اثر سلطه بيگانه، مهد قاچاق و مواد مخدر و ترياك شد! همين افغانستان كه نه نفت دارد، نه گاز، هيچ چيز ندارد؛ حكيم داشت، عارف داشت.الان هم بهترين و بيشترين كتابي كه در غرب فروش مي رود، همين كتابهاي هروي هاست!

                برگرفته از سايت: معارف قرآن

امام خميني (ره) از ولادت تا رحلت

۱۹۷ بازديد

زندگينامه امام خميني(ره)

 

امام خميني (ره) از ولادت تا رحلت

 

در روز بيستم جمادى الثانى ۱۳۲۰ هجرى قمرى مطابق با ۳۰ شهريـور ۱۲۸۱ هجرى شمسى ( ۲۴ سپتامپر ۱۹۰۲ ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مركزى ايران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله عليها, روح الـلـه المـوسـوى الخمينـى پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد.

 

به گزارش جهان به نقل از جماران، او وارث سجاياى آباء و اجدادى بـود كه نسل در نسل در كار هـدايـت مردم وكسب مـعارف الهى كـوشيـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمينـى مرحوم آيه الـله سيد مصطفى مـوسـوى از معاصريـن مرحـوم آيه الـلـه العظمـى ميرزاى شيـرازى (رض) كه پـس از آنكه ساليانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نايل آمـده بـود بـه ايـران بازگشت و در خمـيـن ملجأَ مردم و هادى آنان در امـور دينـى بـود.

در حـالـيكه بيـش از ۵ مـاه از ولادت روح الـلـه نمى گذشت, طاغوتيان و خوانين تحت حمايت عمال حكومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را كه در برابر زورگـوئـيهايشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود, با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسير خمـيـن به اراك وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهيـد بـراى اجراى حكـم الهى قصاص به تهران (دار الحكـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزيدند تا قاتل قصاص گرديد.

بديـن ترتبيب امام خـميـنى از اوان كـودكى با رنج يـتـيـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گرديد. وى دوران كـودكـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) كه خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آيـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانيف ) بوده است و همچنيـن نزد عمه مـكـرمه اش ( صاحبـه خانم ) كه بانـويى شجاع و حق‌جـو بـود سپرى كرد اما در سـن ۱۵ سالگى از نعمت وجـود آن دو عزيز نيز محـروم گـرديد .

 

                     زندگينامه امام خميني(ره) از ولادت تا رحلت

 

براي مشاهده كامل متن، روي ادامه مطلب كليك كنيد!!!!!